امام حسین
واقعه ی عاشورا
حر
حر با سپاهش در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف»، راه را بر حسین بست و مانع از حرکت او به سوی کوفه شد. کاروان حسین را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و حسین در آنجا فرود آمد. حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین پیوست. توبه کنان کنار خیمههای حسین آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید. ظاهراً حر با اذن امام حسین اولین فردی است که به میدان رفت و در خطابهای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین توبیخ کرد. چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تاثیر قرار داده از جنگ با حسین منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد. نزد حسین بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجزخوانی، به مبارزه پرداخت و کشته شد. رجز او چنین بود:
انی انا الحر و ماوی الضیف | اضرب فی اعناقکم بالسیف | |
عن خیر من حل بارض الخیف | اضربکم و لا اری من حیف |
که حاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع از حسین و حق دانستن این راه بود. حسین بن علی بر بالین حر رفت و به او گفت: توهمانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشتهاست، حر و آزادهای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت! «انت الحر کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة» و دست بر چهرهاش کشید.حسین با دستمالی سر حر را بست. پس از عاشورا بنیتمیم او را در فاصله یک مایلی از حسین دفن کردند، همانجا که قبر کنونی اوست، بیرون کربلا در جایی که در قدیم به آن «نواویس» میگفتهاند.
نبش قبر حر بن یزید ریاحی
عباس عزیزی در کتاب “فضائل و سیره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملی” به نقل از وی مینویسد: در کتابی به نقل از عدهای موثقین حکایت شده است که شاه اسماعیل وقتی بر بغداد دست یافت به مشهد الحسین آمد آنگاه ابوالفضل و دیگر شهدای کربلا زیارت نمود اما به زیارت حر، که قبرش با سایر قبور فاصله دارد، نرفت و استدلال کرد که "اگر توبه او پذیرفته شده بود از سالارش دور نمیماند". شاه دستور داد تاقبر او را بشکافند و گفت "درون قبر را مینگرم اگر شهید باشد نپوسیده است و برای او مقبره می سازم. در غیر این صورت دستور تخریب قبرش را صادر خواهم کرد".و همراه گروهی از علما، سران ارتش و ارکان دولت خویش، کنار قبر حر آمدند و دستور نبش قبر را صادر کرد. وقتي که قبر را باز کردند مشاهده کردند که حر با بدن سالم در قبر خوابيده و دستمالي هم بر پيشاني او بسته شده است. شاه اسماعيل شنيده بود که حسين دستمالي را بر پيشاني حر بسته است. براي تبرک خواست آن دستمال را براي خودش بردارد. شاه با دست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست اما از محل زخم سر خون جاري شد و هر چه می بستند خون بند نمی آمد ولي وقتي که همان دستمال را می بستند خون بند می آمد.شاه اسماعیل همان دستمال را بر سر حر بست و گوشه ای از آن را به عنوان تبرک برداشت و خون هم متوقف شد و دستور داد برای او مقبره ساختند. محمد شریف رازی در کرامات صالحین و مامقاني در «تنقيح المقال» ج 1، ماجراي نبش قبر را آورده اند.
نظرات شما عزیزان: